عاشق بود. عاشق مردی که زن و بچه داشت و
ستاره تصمیم دارد بدون خواندم صیغه عقد با مجید ازدواج
دلش پیش راضیه گیر کرده بود. دوست داشت همین جا
تمام اطلاعاتی که به عاطفه داده بود اشتباه بود و
چند روزی از مرگ ستاره گذشته و مادر نامزدش که
داستان زندگی حسام و مینا روایت زوجی است که مورد
من منجی نیستم! ولی بلد هم نیستم در مقابل رنج
احمد در عصبانیت به همسرش میگوید که او را سه
صفیه در بستر بیماری است و همسرش نمیتواند از بچهها
ناهید قصد دارد با ارثیه پدری خود راهی حج شود