ما وقتی ازدواج کردیم حتی پول نداشت یه اتاق اجاره
قاضی سرش را از روی برگهها بلند کرد و به
من و خواهرم که سواد درست و حسابی نداریم، روز
همینطور احمقانه فکر میکنی که هیچی نمیشی! من که میدونم
اگر تو خونه خریدی و اون ماشینت عوض کردی بخاطر
از همان سال اول دانشگاه عاشقش شدم. قیافه و برورویی
منم واسه تو متاسفم که این همه مدت به من
هومن از زندگی با حنانه خسته شده و میخواهد او
عاطفه به اجبار پدرش با مرتضی پسر عمویش نامزد میشود.
پیرزن دلش نمیآید پسرش را در این وضعیت ببیند، همه