متادخت | روایت‌هایی فراتر از اندیشه

جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

پاییز آمد

مرد زندگی «فخری» یک آدم عادی است که علاوه بر همسر، دوست و همراه او بود و با هم و در کنار هم چالش‌های زندگی را می‌گذراندند؛ مثل بسیاری از زوج‌های جوان دیگر.

به گزارش متادخت، این‌بار خبری از یک شخصیت فرازمینی نیست، مانند تعداد دیگر از کتاب‌هایی که شخصیتی معصوم و بی‌خط و خش و اغراق‌آمیز از شهیدان می‌سازند. شخصیت‌هایی که هیچگاه دست‌یافتنی نبودند و زندگی عاشقانه‌ای که فرسنگ‌ها فاصله داشت با زندگی افراد عادی جامعه.

مرد زندگی «فخری» یک آدم عادی بود. مردی که علاوه بر همسر، دوست و همراه او بود و با هم و در کنار هم چالش‌های زندگی را می‌گذراندند؛ مثل بسیاری از زوج‌های جوان دیگر.

کتاب پاییر آمد سرگذشت زندگی فخر‌السادات موسوی همسر سردار شهید احمد یوسفی است که توسط گلستان جعفری روایت شده است. داستانی شنیدنی که ما حصل سی ساعت گفتگوی صمیمانه میان فخر‌السادات و اوست. روایت این داستان از دوران کودکی فخرالسادات در مشهد و سپس آشنایی‌اش با انقلاب اسلامی شروع می‌شود و با زندگی در کنار احمد ادامه پیدا می‌کند.

«فردا بعد از ظهر قبل از رفتن پدر و مادرم به تهران در حیاط به صدا درآمد. علاء بود، از تعجب سلام نکردم. مامان لعیا دو دستی زد توی سرش و گفت: چه شده پسرم؟ چرا این شکلی شدی؟ پدر علاء را بوسید وگفت: چرا انقدر لاغر و زرد و زار شدی؟ بیماری‌ات عود کرده؟ علاء سعی کرد از زیر سوال و جواب فرار کند زود رفت توی اتاق و گفت: چند روز هست که سرما خوردم؛ به خاطر تب بالا لاغر شدم. کمی استراحت کنم و غذاهای مامان لعیا را بخورم حالم خوب می‌شود. کارهای علاء عجیب و غریب شده بود. از خانه بیرون نمی‌رفت به پدر و مادرم می‌گفت هرکس از من پرسید نگویید برگشته‌ام. کنجکاو شده بودم سر از کارش در بیاورم. هر جا می‌رفت زیر نظر داشتمش. یک روز داشت توی اتاقش لباس عوض می‌کرد و من از پنجره یواشکی نگاه می‌کردم، با تعجب دیدم سینه و پشتش تمام زخم است. جای شلاق بود. ترسیدم بی‌مقدمه دویدم توی اتاق و گفتم: داداش چی شده؟ چی به سرت اومده؟ دو دستی جلوی دهان مرا گرفت و گفت: هیس! بعد بلند شد و رفت در اتاق را بست وگفت: مبادا در باره چیزی که دیدی با کسی صحبت کنی. این یک ماه مریض نبودم ساواک مرا همراه با چند نفر دیگر از دانشگاه دستگیر کردند و به کمیته مشترک ضد خرابکاری بردند….»

 

پیوست:

نکته مهم در مورد این کتاب این است که در مراسم شانزدهمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت در زنجان، تقریظ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بر کتاب «پاییز آمد» منتشر شد:

«بسمه‌تعالی عشقی آتشین، عزمی پولادین، و ایمانی راستین چهره‌نگار زندگی این دو جوان است که با نگارشی زیبا و رسا در این کتاب تصویر شده است. این نیز از همان روایات صادقانه است که شنیدن و خواندن آن امثال این حقیر را خجالت‌زده می‌کند و فاصله‌ی نجومی‌شان با این مجاهدان واقعی را آشکار می‌سازد.»

 

پاییز آمد

گلستان جعفری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مرتبط