به گزارش متادخت، دلم مثل سیر و سرکه میجوشد. همتا خودش را روی پاهایم میاندازد و میخندد. بغلش میکنم و صورتش را میبوسم. در باز میشود و آقاجان با همان ابهت همیشگی وارد میشود. از جایم بلند میشوم و سعی میکنم لبخند بزنم.
- سلام آقاجان
سرش را به نشانه جواب تکان میدهد. دستم را پشت همتا میگذارم و میگویم:
- برو صورت آقاجون رو ببوس
همتا هنوز از جایش تکان نخورده که آقاجان میگوید: لازم نیست.
حدسم درست بود، شمشیرش را از رو بسته است. همتا را دوباره بغل میکنم و آرام و شمرده میگویم:
- من دلم نمیخواست مزاحمتون بشم ولی باور کنید چارهای نداشتم. از وقتی پویا به رحمت خدا رفته من خیلی تلاش کردم دستمو بذارم رو زانوی خودم، ولی همتا خیلی کوچیکه من هر جا میرم واسه کار قبول نمیکنن همتا رو با خودم ببرم. من هم که خانوادهای ندارم که بخوان ازم حمایت کنن گفتم شاید شما بتونید…
هنوز حرفم تمام نشده است که گفت:
- این روضهها رو برای چی میخونی؟ من همون روزی که پویا بخاطر تو پشت کرد به خانوادهش بوسیدم گذاشتمش کنار؛ حالا هم که دیگه تو این دنیا نیست. کاری هم برای شما از دستم برنمیاد.
سعی میکنم بر خودم مسلط باشم.
- آقاجون! همتا نوه شماست. چطوری دلتون میاد با ما این کارو بکنید؟ اگر کمکم نکنید صاحبخونه همین امروز و فردا میندازتمون بیرون.
- اینجا خیریه نیست خانوم! پاشید برید بیرون.
بلند میشوم. همتا را محکم در آغوشم میگیرم و نزدیک میز میایستم.
- شما با این شرکت و مال و اموال راضی هستید که نوهتون سر گرسنه زمین بذاره؟ من دیگه حرفی با شما ندارم از این جا که برم بیرون، میرم دادسرا تا قانون بین ما حکم کنه.
منتظر نمیمانم به راه میافتم و در را محکم پشت سرم میبندم.
پیوست:
ماده ۱۱۹۹ قانون مدنی: نفقه اولاد بر عهده پدر است [و] پس از فوت پدر یا عدم قدرت او به انفاق به عهده اجداد پدری است، با رعایت الاقرب فالاقرب. در صورت نبودن پدر و اجداد پدری و یا عدم قدرت آنها نفقه بر عهده مادر است. هر گاه مادر هم زنده و یا قادر به انفاق نباشد با رعایت الاقرب فالاقرب به عهده اجداد و جدات مادری و جدات پدری واجبالنفقه است و اگر چند نفر از اجداد و جدات مزبور از حیث درجه اقربیت مساوی باشند نفقه را باید به حصه متساوی تادیه کنند.