به گزارش متادخت، معصومه خجالتزده رو به روی مرتضی نشست. نمیدانست حرفش را باید چطور بگوید. مرتضی ظرف تخمه را برداشت و شروع به خوردن کرد.
- آقا مرتضی یادته گفتی وقتی مادرماینا بخوان برن زیارت میذاری منم باهاشون برم؟
مرتضی سری به نشانه تایید تکان داد.
- آقاجونم امروز زنگ زد گفت یه کاروان پیدا کرده قراره اسم بنویسن با همدیگه برن. اگر شما هم بیای که خیلی خوب میشه اگر هم که نه من تنها باهاشون برم. میخوام برم اونجا دامن آقا را بگیرم شاید به ما هم بچه داد.
مرتضی ظرف تخمه را زمین گذاشت و گفت:
- خرجشو از کجا بیاریم؟ تو هم که پول نداری؟ پس کنسله، فکرشم نکن.
معصومه پوست کنار ناخنش را از استرس کند، صورتش پر از درد شد.
- اقا مرتضی! میدونم الان دستت تنگه، بیا اون زمینی که مهرم کردی افتاده اون گوشه رو بفروشیم بریم زیارت.
صورت مرتضی قرمز شد. فکرش را هم نمیکرد که معصومه حرفی از مهریهاش بزند. احساس میکرد زبانش از کار افتاده اما تصمیم گرفت یک بار برای همیشه حقیقت را به معصومه بگوید.
- بیخیال او زمین شو.
- چرا؟
- ببین تقصیر من نبود، ولی اون موقع که آقاجونم به من گفت اون زمین مال من، فکر نمیکردم مدعی براش پیدا شه بخاطر همین هم مهر تو کردم ولی چند وقت پیش یکی پیدا شده که یه قولنامه از پدربزرگم دستش داره که نشون میده زمین بهش فروخته شده من…
معصومه بهت زده به مرتضی نگاه کرد. حس کرد بعض گلویش را گرفته.
- معصومه! باور کن من وقتی فهمیدم که کار از کار گذشته بود. بعدم منو تو داریم به خیر و خوشی با هم زندگی میکنیم، فکر نمیکردم هیچ وقت بخوای حرف مهریه رو پیش بکشی.
معصومه سرش را پایین انداخت تا مرتضی اشکهایش را نبیند و آرام گفت:
- چرا فکر کردی مهریه رو فقط موقع طلاق به زن میدن. کاش همون موقع که فهمیده بودی بهم میگفتی. حالا هم ایرادی نداره فدا سرت.
معصومه به سرعت از اتاق بیرون رفت و مرتضی را با کوهی از شرمندگی تنها گذاشت.
پیوست:
ماده 1099 قانون مدنی:
در صورتی که مهر المسمی* مجهول باشد یا مالیت نداشته باشد یا ملک غیر باشد در صورت اول و دوم زن مستحق مهرالمثل خواهد بود و در صورت سوم مستحق مثل یا قیمت آن خواهد بود مگر این که صاحب مال اجازه نماید.
*مهرالمسمی به معنای مهریهای است که توسط طرفین ازدواج یا شخص ثالثی به توافق آنها تعیین میشود.