متادخت | روایت‌هایی فراتر از اندیشه

جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

لینا الجربونی

سال 2002 دستگیر شده بود به جرم همکاری با جهاد اسلامی و پناه دادن به نیرو‌های مسلح گرو‌های قدس. حالا او قدیمی‌ترین اسیر زن فلسطینی بود.

به گزارش متادخت، رو به‌رویش می‌ایستم. دلم مالامال از رنج می‌شود، نمی‌دانم حالا که در حال آزاد شدن از زندان هستم باید خوشحال باشم یا ناراحت.

  • لینا من نمی‌دونم چی باید بگم، همه چیز برام سخت شده، قرار نبود ما بریم و تو بمونی.

مثل همیشه لبخند می‌زند. سال‌های اسارت در زندان‌های رژیم صهیونیستی از او زنی قوی ساخته که هیچوقت امیدش را از دست نمی‌دهد. دستش را دور گردنم می‌اندازد و محکم در آغوشم می‌کشد.

  • مُنی عزیزم! نمی‌خواد انقدر ناراحت باشی. منم یه روز از این زندان میام بیرون، وعده حق انجام میشه شک نداشته باش.

حالا که در آغوشش هستم بغضم می‌ترکد. این سال‌های سخت زندان را با بودن او تحمل کرده بودم. او این جا در این شکنجه‌گاه بزرگ، پناه همه زندانیان بود. سال 2002 دستگیر شده بود به جرم همکاری با جهاد اسلامی و پناه دادن به نیرو‌های مسلح گرو‌های قدس. حالا او قدیمی‌ترین اسیر زن فلسطینی بود. اسیری نبود که طعم مادری او را نچشیده باشد. به همه رسیدگی می‌کرد، بیماران را مداوا می‌کرد، اگر لازم بود برای حل مشکلات اسیران با رئیس زندان صحبت می‌کرد. قرار بود او و تعداد دیگری از زنان اسیر همراه ما آزاد شوند. وقتی خبر مبادله زندانیان فلسطیبنی با گیلعاد شالیط رسید اسم لینا الجربونی هم در میان اسرای آزاد شده بود. خوشحال بودم نه‌تنها برای خودم، برای همه زنانی که قرار بود آزاد شوند و بیشتر از همه برای لینا. اما چند روز مانده به مبادله ناگهان گفتند قصد ندارند لینا را آزاد کنند. غم دنیا به دلم نشست؛ من باید می‌رفتم و لینا آنجا می‌ماند.

دستانش را دور بازوانم گرفت و مرا از خوش جدا کرد. هنوز لبخندش روی لبانش می‌درخشید. ساک کوچکم را از زمین برداشت و به دستم داد.

  • دیگ وقتشه بری، ما هم به زودی آزاد می‌شیم.

بعد سرش را نزدیم گوشم آورد و گفت:

  • نه‌تنها ما، قدس هم به زودی آزاد میشه.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مرتبط