متادخت | روایت‌هایی فراتر از اندیشه

جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

ستاره ها چیدنی نیستند

کتاب ستارها چیدنی نیستند می‌تواند پاسخ بسیاری از سوالات شما را در قالب رمانی جذاب ارائه کند.

به گزارش متادخت، نگاه بی‌میلی به کتاب کرد. هواپیما تأخیر داشت و باید خودش را سرگرم می‌کرد. از گشتن در اینستاگرام هم خسته شده بود. یادش افتاد کتابی را که شادی سفارش داده بود تا برایش بخرد داخل کوله است. اما حالا که کتاب در دستانش بود حس می‌کرد با یک سری عبارات کلیشه‌ای طرف است. دلش را به دریا زد و فکر کرد خواندن چند صفحه‌ی اولش که ضرر ندارد. شاید اینطوری می‌توانست بفهمد در سر شادی چه می‌گذرد. کتاب را باز کرد. به سرعت چند صفحه اول را ورق زد و رسید به فصل صفر، فصل صفر به نظرش جالب آمد؛ خط اول را که خواند نفسش در سینه حبس شد.

«دست و پای دختر به یک صندلی آهنی در کنج اتاق طناب پیچ شده بود. دختر التماس می‌کرد و می‌گفت: ولم کنییید! چی از جونم می‌خواین؟ مردی که ریش بلند و کله قندی داشت و پیراهن سفید و یقه سه سانتی پوشیده و یک انگشتر بزرگ با نگین قرمز توی انگشتش بود، کمربند را بالا می‌برد و بی‌هدف به بدن دختر می‌زد. دختر جیغ می‌کشید و می‌گفت: هر کاری دوست دارین انجام بدین فقط بعدش ولم کنید کثافتاااا! مرد دوباره شروع کرد به زدن دختر با کمربند و دختر بلند جیغ می‌کشید. مرد گفت: دختره هرزه! با چنتاشون رابطه داشتی؟ چند تا جوون به فساد کشیدی؟ دختر گفت: فقط با داریوش ارتباط داشتم قراره با هم ازدواج کنیم. مرد گفت: آشغال!… برادرای ما رفتند شهید شدند که تو و امثال تو این طوری با نامحرم ارتباط داشته باشید؟ و بعد عربده کشید: پس کجایین؟»

***

با صدای اطلاعات پرواز که اعلام می‌کرد برای سوار شدن به هواپیما به گیت‌ها مراجعه کنند به خودش آمد. به ساعت نگاه کرد دو ساعت بود که بی‌وقفه فقط خوانده بود باورش نمی‌شد، و حالا از این که باید خواندن را متوقف می‌کرد دلخور بود. کتاب را داخل کوله گذاشت و روی دوشش انداخت و چمدانش را دنبال خود کشید. اما ذهنش هنوز مشغول بود، داشت به سارا فکر می‌کرد به حقوق زن و به تمام چیزهایی که به زن شرقی و به خصوص مسلمان مربوط می‌شد. مسائلی که شاید خیلی قبل‌تر از این‌ها هم به آن فکر کرده بود، اما جوابی پیدا نکرده بود و حالا این کتاب چراغ‌هایی را در ذهنش روشن کرده بود. باید کتاب را در اولین فرصت تمام می‌کرد.

ستاره‌ها چیدنی نیستند

محمدعلی حبیب اللهیان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مرتبط